جدول جو
جدول جو

معنی مشک پاش - جستجوی لغت در جدول جو

مشک پاش(خوَشْ / خُشْ فُ)
مشک پاشنده. مشک ریز. مشک افشان. خوشبوی کننده:
چرخ سدابی از لبش دوش فقع گشاد و گفت
اینت نسیم مشک پاش اینت فقاع شکّری.
خاقانی.
اکنون که دیدی آن سر زنجیر مشک پاش
زنجیر می گسل که خرد حلقه بر در است.
خاقانی.
، از اسمای معشوق. (بهار عجم) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مشک فام
تصویر مشک فام
مشک رنگ، سیاه، به رنگ مشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشک سار
تصویر مشک سار
جایی یا چیزی که از مشک خوش بو شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاک پاش
تصویر خاک پاش
آنکه یا آنچه گرد و خاک به هوا می پراکند، کنایه از مردم آزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشک سا
تصویر مشک سا
آنکه مشک بساید، کنایه از خوش بو، معطر، برای مثال تاب بنفشه می دهد طرۀ مشک سای تو / پردۀ غنچه می درد خندۀ دلگشای تو (حافظ - ۸۲۲)
فرهنگ فارسی عمید
(مُ / مِ)
مشک رنگ و از صفات زلف معشوق است. (آنندراج). سیاه و به رنگ مشک و زلف معشوق. (ناظم الاطباء). به رنگ و بوی مشک: گیسو و زلف مشک فام. و رجوع به مشک شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
پوشیده از مشک. خوشبوی. معطر:
بنفشه دگرباره شد مشکپوش
سر نرگس آمد ز مستی به جوش.
خاقانی.
، کنایه است از موی رخسار مرد:
یکی کودک نورسید است زوش
هنوزش نگشته ست گل مشکپوش.
اسدی (گرشاسب نامه چ یغمایی ص 82)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
آنکه شکر افشاند. شکرافشان. (فرهنگ فارسی معین). سخت شیرین. شیرین حرکات:
در مجلس عشرت ز ظریفی و لطیفی
خورشید شکرپاش و مه مشک فشان اوست.
سنایی.
، شیرین سخن. خوشگوی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(مُ / مِ)
که خالی چون مشک دارد. که خال سیاه دارد:
دگر ره پری پیکر مشک خال
گشاد از لب چشمه آب زلال.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مُ / مِ)
مانند مشک. (ناظم الاطباء). مشک سای. و رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تلمبه ای که با آن امشی می پاشند.
لغت نامه دهخدا
(مُ / مِ)
به لغت تنکابن اسم ’شواصرا’. (تحفۀ حکیم مؤمن) (از فهرست مخزن الادویه) : به ونداد هرمزکوه اذخر روید چنانکه به مکه و ایشان (اهل طبرستان) آن را مشکواش می گویند و دست اشنان از آن می سازند. (تاریخ طبرستان). و رجوع به شواصرا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مشک فام
تصویر مشک فام
رنگ مشک سیاه: گیسوی مشکفام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکر پاش
تصویر شکر پاش
آن که شکر افشاند شکرافشان، شیرین سخن خوشگوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشک فام
تصویر مشک فام
به رنگ مشک، سیاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشک سا
تصویر مشک سا
((ی))
آن که مشک را بساید، کنایه از معطر
فرهنگ فارسی معین
مملو از بوی مشک، ماسکی
دیکشنری اردو به فارسی